یزدفردا :گويا قرار است قلم اين بار از فضائل امام خميني بنويسد! و قلم نيز بر اين حقيقت آگاه است كه دست وي خالي تر از آن است كه حتي كاسه اي از اين بحر بهره برداري كند! ليكن: آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد
اما بر حسب وظيفه گوشه اي از زندگي اين مرد خدا را كه به گفته مقام معظم رهبري به ما نشان داده است كه ميشود يك فرد تا نزديكترين مقام نسبت به معصوم حركت كند؛ در شهر مقدس نجف به تصوير ميكشيم!
اولين نكته اي كه بعد از خواندن چند جلدي از زندگي ايشان در نجف به ذهنم رسيد اين است كه امام بزرگوار ما گويي مصداق بارز اين حديت از امام جعفر صاذق است كه ميفرمايند: كونوا دعاه للناس بغير السنتكم ليروا منكم الورع و الاجتهاد و الصلوه و الخير فان ذلك داعيه. كه براي مردم الگو باشيد و دعوت به خير كنيد علاوه بر زباني بلكه به صورت عملي و رفتار شما الگو باشد.1
اما از ايشان كه انسان بخواهد بنويسد واقعا بايد گفت (مثنوي هفتاد من كاغذ) ميشود و از اين مجال فارغ است لذا بنده به چند نمونه از خاطراتي كه نزديكان امام (ره) در نجف اشرف نقل كرده اند در سه دسته بندي اشاره كوتاهي ميكنم.1.مسائل عبادي و معنوي امام در نجف.2. رفتار اجتماعي آن حضرت با مردم. شاگردان و علما.3. فضاي آن روز نجف در مقابل امام ره.
1.در باب مسائل عبادي و معنوي امام ره واقعا نه فقط اين قلم بلكه هر قلمي از بازگويي آن عاجز است كه چگونه ايشان در بالاترين قله هاي معنوي در نجف اشرف ميزيسته اند و چه بهره هايي كه ايشان از فضاي نجف و كربلا برده اند لذا فقط به دو خاطره از نزديكان بسنده ميكنم.آقاي سيد حميد روحاني در مصاحبه اي در سال 60 براي مجله پاسدار انقلاب ميگويد از روزي كه امام وارد نجف شدند تا روزيكه از نجف مهاجرت كردند هر شب 3ساعت كه از شب ميرفت زمستان يا تابستان هواي سرد يا گرم ايشان در حرم حضرت علي عليه السلام بودند. اين برنامه شان ترك نميشد حتي يك وقت بدنبال كودتايي كه در عراق رخ داد حكومت نظامي شده بود برادر شهيد حاج آقا مصطفي ميگفتند كه ديدم آقا توي اتاق نيست گفتم كه نكند آقا رفته باشد حرم. اين طرف و آن طرف را بگرد تا اين كه ديدم رفته اند بالاي پشت بام ايستاده اند كه گنبد پيدا باشد وو دارد زيارت نامه ميخواند.(البته اين خاطره را از افراد زيادي بنده ديده ام منتها به دليل سنديت تاريخي آقاي روحاني از ايشان نقل كردم)
و يكي از اساتيد قم نقل ميكردند كه در منزل امام بودم و آن وقت حاج آقا مصطفي هم در منزل امام بودند. نصف شب از خواب بيدار شدم ديدم كه صداي آه و ناله در خانه بلند است و نگران شدم كه چه اتفاقي افتاده است . حاج آقا مصطفي كه پهلويم خوابيده بود را بيدار كردم كه بلند شو ببين در خانه چه خبر است.ايشان بلند شد قدري گوش داد و دوباره گرفتند خوابيدند و گفتند آقا است مشغول تهجد هستند2
2.در باب رفتار اجتماعي آن حضرت با علما مردم و شاگردان.حال همين امامي كه در هواي پنجاه درجه نجف 18 ساعت روزه ميگرفت و تا نماز مغرب و عشا را با نوافل بجا نمي آورد افطار نميكرد در غروب روزي كه خبر دار شد كه رژيم فاشيستي بعث عراق ميخواهد چند نفر از مردم بي گناه عراق از جمله مرحوم قبانچي و بصراوي را به جوخه اعدام بسپرد نه تنها نماز جماعت را تعطيل ميكند بلكه از بجا آوردن نماز اول وقت نيز صرف نظر ميكند و فرماندار نجف و ديگر مقامات را بحضور ميطلبد تا بتواندجان چند نفر مسلمان را از خطر نجات دهد.3
ديگر مسئله اي كه خاطر بنده را خيلي به خود جلب كرد خاطره اي بود كه حجه الاسلام فرقاني كه پانزده سال در نجف خدمت امام بوده است نقل ميكنند: يكي از آقايان وعاظ كه معمولا هنگاميكه امام به حرم مشرف ميشدند خدمت ميرسيدند و مطالبشان را عرضه ميكردند و گاهي مشورت ميگرفتند يك شب خدمت امام اين تذكر را عرض كرد كه يك قاري قرآني هست شوشتري و بسيار متمدن با پنج شش بچه كوچك دو سه سال است كه به مرض فلجي مبتلا گشته است و در سالي پايش را از تشك زمين نگداشته است و وضع مناسبي ندارد؛ امام فرموده بودند به آقاي فرقاني تذكر دهيد كه فردا به من يادآوري كند ومن عرض كردم باشد و جدا شديم. درب صحن امام قبل از اينكه پايشان را داخل بگذارند به بنده فرمودند فردا ساعت 9 صبح براي اين آقا ياد من بياور و من در دفترچه يادداشت كردم؛ فردا صبح كمي زودتر از معمول از درب خانه بيرون آمدم ساعت 30/7 چشمم به جمعيت زيادي از امامه به سرها در درب منزل امام افتاد در حيرت بودم كه فردي آمد و گفت آقاي فرقاني جنازه حاج آقا مصطفي رو كربلا ميبرند؟زانوهايم سست شد همه گريه ميكردند در فكر احمد آقا بود كه امام متوجه نشود تا برايشان مشكلي پيش نيايد.برنامه اي مفصل ريختند كه يك دفعه به امام نگويند و در حال اجراي آن بودند كه از پشت در احمد آقا نتوانست صداي گريه اش را بگيرد؛ امام يكدفعه صورتش را برگرداند كه احمد چته؟مگر مصطفي مرده؟همه ميميرند و كسي باقي نميماند!آقايان بفرماييد سر كارتان. و خودشان هم آستين را بالا زدند براي وضو گرفتن.و بعد شروع به قرآن خواندن كردند من به ياد ساعت 9 افتادم و با خود گفتم باشد براي يك وقت بعد!و دم درب ايستاده بودم! ناگهان متوجه نگاه امام شدم؛ معناي اين نگاه امام را ميدانستم؛ جلو رفتم و عرض كردم امري داريد؟فرمودند مگر بنا نبود ساعت 9 ياد آوري كني و الان 10/9 است! دو دستي به صورت زدم و نتوانستم خود را كنترل كنم و گفتم در اين وضع؟ فرمودند يعني چه؟دنبالم بيا و از لابلاي جمعيت به اطاق رفتند و پولي در پاكت گذاشتند و با آب دهان مباركشات پاكت را بستند و به من دادند و فرمودند برو بده منزل شوشتري. من به خود گفتم مهمان امروز زياد است و امام هم كه مسجد نميروند؛بعدا ميروم! بعد از پنج دقيقه ديدم امام ميفرمايند آقاي فرقاني نرفتي؟ گفتم ميروم آقا! فرمودند يا الله الان برو! وقتي به پيرمرد گفتم كه امام مرا فرستاده كه احوال پرسي كنم . وي ميدانست جريان شهادت حاج آقا مصطفي را خيلي منقلب شد و گفت او الان دلش خون است!چرا؟مهر برداشت به پيشاني چسباند و مدام شكر ميكرد!4.
و ديگر نكته كه برايم خيلي جالب بود اين بود كه آقاي سيد علي اكبر محتشمي نقل ميكردند: در نجف تمام شخصيتها و علما و مراجع وقتي ميخواهند جاي بروند عده اي دنبال آنها براي احترام حركت ميكردند اما امام اين اجازه را به هيچكس نميداد كه در ملا عام مشخص شود كه ايشان از شخصيتهاي علمي در نجف اشرف هستند؛ حتي وقتي كه متوجه شديم عده اي از ايران مامور ترور امام شدند خواستيم با چند نفر از برادران تا با ايشان حركت كنيم تا خطري ايشان را تهديد نكند شب اول ايشان سر كوچه كه رسيدند برگشتند . گفتند كه برگرديد! حتي در جاي ديگر ديدم كه آقاي املايي ميگفتند در حرم امام حسين عليه السلام امام را ديدم كه در بين جمعيت به سختي حركت ميكنند و در انبوه جمعيت به ايشان فشار وارد ميشود و آقاي املايي به وسط جمعيت رفته و مردم را با سلام .صلوات كنار زده اند و امام چند بار تذكر داده اند كه اين كار را نكنيد و بعد كه ايشان كار خود را ميكردند بعد از چندي فهميدند كه امام راه خودشون رو تغيير دادند.5.
3.فضاي آن روز نجف: مسئله اي كه در اين نوشته نميتوان از آن گذشت مسئله جو ارتجاع حاكم در نجف آن زمان بوده است كه حجه الاسلام كريمي نقل ميكردند در شب آخري كه امام در نجف بودند من خيلي منقلب بودم و خدمت امام رفتم تا نصيحتي بشنوم و شايد اصرار كنم كه ايشان بمانند كه ايشان به من فرمودند ((من در اينجا با حرم امام علي عليه السلام مانوس بودم اما خدا ميداند در اين مدت من از دست اهل اينجا چه كشيدم)) و آ.سيد احمد ميفرمودند در باب درس ولايت فقيه امام كه بسياري در نجف كساني را كه به درس مي آمدند تهديد ميكردند و كتاب ها را نابود ميكردند و بعضي از افراد را كه مسائل را درست درك نميكردند وادار ميكردند كه با امام تماس بگيرند و بگويند كه نجف تحمل اينگونه حرف ها را ندارد ولي امام امام بود و كارش را براي جهان اسلام انجام داد.
و در آخر اين نوشته اين را بگويم كه حقيقت امر اين است كه بنده و امسال بنده كه اين نسل از دانشجويان كشور هستيم واقعا حسرت قلبيمان اين است كه امام را درك نكرده ايم و واقعا برايم سخت بود در اين نوشته كه بعد از كلمه امام بايد بنويسم (ره) چون ميدانم كه امام نمرده است و راهش تا ابد ادامه خواد داشت! به اميد اعتلاي نام امام و راه امام تا ظهور حضرتش!
منابع:
2.سرگذشتهاي ويژه جلد اول ص 90
3.همان ص 99
4.حجه الاسلام فرقاني در مصاحبه با مجله پاسدار انقلاب سال 60.
5.آقاي سيد حميد روحاني در مصاحبه با مجله پاسدار انقلاب.
6. حجه الاسلام كريمي در مصاحبه.
7.سيد احمد خميني در مصاحبه با مجله پاسدار انقلاب و كتاب سرگذشتهاي ويژه ص 141.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 25,نوامبر,2024